چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

شنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۷

اسماعیل وفا. میان لبهایمان کسی سنگسار می شود


میان لبهایمان کسی سنگسار می شود
اسماعیل وفا یغمائی
هزار گرسنه درچشمانم می گریند
چون تکه نانی به دهان می برم
هزار بی خانمان در باد میلرزند و بر در می کوبند
چون درب اتاقک سرد کوچکم را میبند م
و گرمی خون و اشک بر چانه ام
چون زنی را می بوسم
که میان لبهایمان کسی سنگسار می شود
و قاریان در گوشهایمان آیه های تاریک می خوانند


چه کرده اید، چه کرده اید، چه کرده اید
که نانها و خانه ها و بوسه ها در اشک و خون غوطه ورند
که درخت و ماه و رود و شادی و آتش فراموش شده اند
نه میتوان غزلی سرود
نه می توان بوسه ای ستاند و داد
ونه لبخندی

در این تاریکی تاریک
با ماه سفر می کنم
بر فراز گمنام ترین کوچه های میهنم
آنجا که زمزمه ها سرودهای فردا را می سازند
وبر فرازعمیق ترین دره ها
آنجا که اجاقهای چریکها شعله می کشیدند
چشم می گشایم و گوش و هوا را می بویم
تا بشنوم که از آتش سخن می گویند
از آتش و توفان سخن می گویند
از آتش و توفان و باروت سخن می گویند.... ا
سوم ژانویه دو هزار و نه میلادی

هیچ نظری موجود نیست: