چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

شنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۶

خواهد دمید صبح




خواهد دمید صبح
اسماعیل وفا یغمایی
هقت سپتامبر دو هزار و هفت


خواهد دمید صبح
خواهد دمید صبح
هرچند شب،شب تاریک
بیش از
رویای خام ما به درازا کشیده است
یا بیشتر ز قامت کابوس پخته تان
کز هر کران برآید و
بر طول تار خویش بیافزاید؛
خواهد دمید صبح.


صبح است زورقی همه از صبح!
هان بنگریدش
گر چشمتان بجاست!
پاروکشان نشسته در آن خورشید
از موجه ای به موجی و از لجه ای به اوجی
هان بشنویدش!
می خواند و به راه روانست
میخواند او، با او می خوانم
می داند او،با او می دانم
از بهر خاکیان، معنای آسمانست
بالاتر از خدا!
بی او، هر آنچه معنی، بی معناست،
با بودنش،پیمودنش،
مقهور اوست ظلمت با هر چه وسعتش
می راند او چنانکه سزاوار روشنی است
با هرچه قدرتش
تا بامهای ما
تا بامهای ما ،
خواهد دمید صبح
هر چند شب شب تاریک
بیش از
رؤیای خام ما به درازا کشیده است.

هیچ نظری موجود نیست: