چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

یکشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۶

دشمن.ناظم حکمت

دشمن
ناظم حكمت

براى تو
در هر معبر
كمينگاهى ازخشم
بنا كرده ايم
براى تو.
درآسمان
در حدقه ى چشمهاىابر
صاعقة ى سوزان به نگهبانى است
درآسمان
و دراعماق خا ك
خون كشتگانمان
وروياروى تو
ما(مردم) ايستاده ايم،
گريزگاهى براى تو نيست.
اينك!
موكب قهار مرگ ،
در كرانه هاى خروشان،
چون كفشى بى پاى است مرگ!
و چون لباسى است مرگ كه كسى در آن نيست!،
اينك موكب قهار مرگ!
تا با انگشتر بى نگين اش
كه بر انگشتى نيست
بى دست تقه بردرهاتان زند
تا بى كه دهانى
يا زبانى
يا گلوئى
آواز بخواند.
گوش كن
صداى قدمهايش را
و خش خش جامه اش را
خموشانه
اما چون درختى در باد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـ ـ
ترجمه و باز نويس شعراز زبان فرانسه: م ـ بازول . اسماعيل وفا يغمائى

هیچ نظری موجود نیست: