چه ساده میگیریم کار شعر راچون ابزاری برای برکشیدن خویش و غرور و راه یافتن به کوره راهی، و چه دشوار است به قلمرو حقیقی شعر رسید، انجا که راستی و زیبائی و حقیقت و عشق و ترحم به شاعران خسته و غبار آلود و مجروح خوشامد میگویند

چهارشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۶

مجموعه شعر در ستایش رزمنده آزادی

بخشي از مقدمه كتاب
در ستايش آزادي
درستايش رزمندة آزادي
باز مي آييم در باروت
گاهي تمام ستارگان
تو پايدار بمان اي تمامت ايران
شعري مينويسم
ساحل ما ز بعد توفانست
چراغي گر كه مي سوزد
در شب وحشي ورچك
هلا نامتان تا ابد ياد باد
مرگ آرش
مرگ پير خنياگر
سرود جنگي فرزندان خورشيد
باد دماوند-چهار زبر
در ستايش رزمندگان مهر
برق اجل به شام شهيدان كوي خلق
چلچراغيست در آويخته برموج به شب
بوي جوي موليانم آرزوست
مسلسلهاي شيردلان
روز خوش آزادي و شادي
شليك ميكنم
درس جغرافي
پايگاها و پناهگاهاي مجاهدين
رو سوي فهرمان زندة عصر خويش
تنها سفينه در گذر موج ها تويي
سرود عياران
با خلق فرو مرده مسيحا نفسي هست
ميرسد آن صبح اما صبح تندرهاي سرخ
چو برآيد ز كمين ارتش آزادي ما
توپايدار بمان اي تمامت ايران
تمام شب را خواهم جنگيد
شهر من را سرخاموشي نيست
سرود عصيان
بهار چه داري براي سرزمين من؟
مام ملت كاوة اين ميهن است
اگر آمدي آتش آور برايم
بوسه بر آن بازوان و دست مريزاد!
خورشيد دميد و بردميد از خورشيد
و گاهي از شب ها
گاهي تمام ستارگان
سخن از زلزله است!
سواران توفان
آيد آن لحطه
به خانه خانة شهر
طلايه صبح
عاقبت نيمه شبي شور به پا خواهم كرد
دلاوران مي رستند
چيست پيام آفتاب
سپيده دم يدان نبرد آخرين
در من امشب باز مي تابد فروغ صد ستاره
زمزمه يي برمزار يك شهيد
در ستايش مجاهدين
شاديانه
طعم مشترك آب
ارتش آزادي مياد
مرگ شاعر
چاووشي
شادا شاد
با دشمن
انقلاب
بدرود با شهيدان
صفير سرخ
صداي پاي ارتش آزاديبخش

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام ای عزیز
سالهاست به دنبال ترانه ای هستم که در دهه 1370 از رادیو مجاهد پخش میشد و من انرا ماه ها در سلول انفرادی زمزمه می کردم
اما هیچ رد و نشانی از ان در اینترنت نیست ...متن آن بود:

من میرم انجا که خورشید رهایی گشیده پر
می گذرم از کوه و کمر تا برسم خونه سحر
کی میگه دیو و زنجیرش تو این شهر مودنیه...
وای ایران وای ایران وای ایران من

خون جوانیم در من خواهی دمید اگر انرا چه متن چه خود ترانه اشارتی کنی
با سپاس،
سلول

ناشناس گفت...

سلام ای عزیز
سالهاست به دنبال ترانه ای هستم که در دهه 1370 از رادیو مجاهد پخش میشد و من انرا ماه ها در سلول انفرادی زمزمه می کردم
اما هیچ رد و نشانی از ان در اینترنت نیست ...

متن آن بود:

من میرم انجا که خورشید رهایی گشیده پر
من منجا که سیمرغ رای گوشده پر
می گذرم از کوه و کمر تا برسم خونه سحر
کی میگه دیو و زنجیرش تو این شهر مودنیه
دیو و زنجیرش بخدا رفتنیه
وای ایران وای ایران وای ایران من

خون جوانیم در من خواهی دمید اگر انرا چه متن چه خود ترانه اشارتی کنی
با سپاس،
سلول