پيش از انكه ابر نكبت وسوگ بر ايران بارش آغاز كند وعلفهاى تاريك و هرزامكان رشد پيدا كنند، سرزمين ما سرزمين جشنها و شادى ها بود. من آنقدر كه بايد تاريخ سرزمين خود را مى شناسم و مى دانم كه استبداد شاهنشاهى نیز در طول بیش از چهارده قرن قبل از ورود اسلام به ایران وجود داشته اما مى فهمم با این همه براى اينكه ملتى اين همه جشن و شادى داشته باشد، (در هر ماه جشنی بزرگ )، و ملتى كه اشك و سوگ در آئينش اززمره گناهان باشد و دستاورد اهريمن، بايد مدتهاى مديد امكان شاد زيستن را دارا بوده باشد تا اين همه به صورت نمادهاى نيرومند جشنهاى شاد و فراوان ملى، نظير نوروز و سده و مهرگان در آمده باشد، همانطور براى اينكه شادى را بكشند و ما را ملت سوگ و عزا بكنند قرنها فرصت لازم بود تا سوگ و عزا و اشك به صورت سنتهاى ملى!! در آيد و از پس آن جمهوری اسلامی طالع شود. اما همانطور كه تاريكى اصالت و وجود قائم بالذات ندارد و اىن نبود نور است كه تاريكى را مى آفريند، سوگ را نىز اصالتى نىست وزائيده ى فقدان شادى هاست. اما اين فقدان تاكى مى تواند ادامه پيداكند؟ و تا چند ملتى مى تواند نبودن نور رابپذيرد؟ پاسخ را سرانچام مردم ايران پس از اين تجربه گران خواهند داد خواهند داد. به پيشواز ماه مهر و جشن مهر سرود مهرگانى را به هموطنان ارجمندم تقديم مى كنم.
سرود مهرگانى
بـيا ساقيا! بـــاده مهـــــرگــانــــى
بــزن مــطربا نغمه ى « خسروانـى »
به«شور»از«كرشمه»مرا«مجلس افروز»*
تو اى لولى اى زاده ى شادمانى
كه شد برگريزان و آواى پائيز
برآمد زنجواى باد خزانى
من از برگريز خزان كى ملولم
كه زد شور اين ملت باستانى
به پائيز هم چون بهاران روشن
نشانها زشادى و از كامرانى
برافروز آتش! كه شد مهر و آمد
گه شعله ى نار زرتشت و مانى
نه در باغ و صحرا، كه بر رخ زباده!
شرارى خوش و روشن و ارغوانى
نه بر رخ ز باده! كه در سينه بر د ل
يكى شعله ى گرم از مهربانى
نه بر سينه بردل! در آغوش از آن يار
كه گرمست چون گرمى زندگانى
برافروز آتش! بگستر تو خوان را
بر آن« شمع» و« آئينه ى» مهرگانى**
«ترنج » و« به» و«سيب » و«انگور » و«عناب »
ز«نيشكر» و «نار» آنسان كه دانى
سه «گلدان سرو» و«سه سدر » و«سه سبزه
«گل زرد سه » ،«سه گل ارغوانى »
بر آن«هفت شيرينى» گونه گونه
كه مهرست و هنگام شيرين زبانى
سه جام لبالب يكى«آب» و ديگر
«گلاب » و دگر «باده ارغوانى »
برافروز آتش! برافروز آتش!
در اين شام دلگير چنگيز خانى
كه ياد آورم باز يابم دوباره
نشانهاى آن ملت باستانى
كه لبخندشان برق و در شورشان بود
يكى جنگل از تـندر آسمانى
من از هرچه شاه است و زاهد ملولم
ولى جا ودان فرخاك كيانى
كه هر لاله اش دارد از لاله روئى
نشانها و گلزارش از كلك مانى
برافروز آتش به گلبانگ شادى
مگر شعله ى آتش جاودانى
بسوزد به دل هر چه ا فسردگى را
بر اين خاك هم دفتر نوحه خوانى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*خسروانى شور كرشمه ومجلس افروز نامهاى برخى گوشه ها و دستگاهها در موسيقى ايرانى
** آنكه ئه تا پايان شعر در گيومه آمده غذاها مىوه ها اشيا و گلها و گىاهانى بوده كه در جشن مهرگان مورد استفاده ايرانىان بوده و ىا با آن خوان مهرگان را مى آراستند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر