بیاموز و بسوز و سفر کن
از مجموعه شعر /نیایش نهانی مرتدان
بياموز و
بسوز و
سفر كن!
رها كن شعر را
چون شهابى از كمان آذرخش
در پرواز
از فراز ديوارها
ودگم ها
و خروشانتر از ستاره اى گسسته زنجير.
بگذار خدايان اخم كنند
ديكتاتورها لب بگزند
بز دلان بترسند
و از تمام مناره ها و ناقوسها
سرود لعنت وتکفیر برخيزد
اما بكش
كمان رابكش
فراتر ازمرزهاى كفر و ايمان
وحريم خدا و شيطان
و چندان كه آرنج توسينه اى را لمس كرد
و دانستى كه در كنارمردم ايستاده اى
رهاكن!
رها كن خدنگ شعر را
چون شهابى از كمان آذرخش
درپرواز از فراز دیوارها و دگم ها
و كله هاى مهيب خدایان
و امواج گيسوان مهيب شان
چون جنگلى از ماران .
در دور دست
هنگام که بازوی تو با باد می وزد
وازکمان تو نشانی بر جای نیست
شعر تو بر صخره اى خواهد نشست
و كسى ان را خواهد خواند
کسی که می خواهد زندگی کند
کسی كه اندكى امید مى جويد
و بسيارى شجاعت....
اول ژوئیه 2006
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر